تنها پس از کتاب پیتر سینگر در سال 1975. رهایی حیوانات، و کتاب تام ریگان 1983. پرونده حقوق حیوانات، که ایده گسترش ملاحظات اخلاقی به حیوانات غیر انسانی در فلسفه تحلیلی غرب رایج شد. امروزه ما همچنین شواهد علمی داریم که نشان میدهد حیوانات میتوانند شادی و رنج را تجربه کنند، بنابراین استدلال اینکه تفاوتی اساسی بین ذهن انسان و غیرانسان وجود دارد دشوارتر است.
ما نمیتوانیم مطمئن باشیم که حشرات شادی یا رنج را تجربه میکنند (اگرچه شواهد فزایندهای وجود دارد که نشان میدهد برخی چنین میکنند). ممکن است فکر کنید که احتمال آن بسیار کم است. احتمالاً فکر میکنید که این احتمال وجود دارد که ارگانیسمهای کوچکتری مانند میکروبها یا سیستمهای هوش مصنوعی این یا سایر احساسات را داشته باشند. سبو استدلال میکند که حتی اگر احتمال حساس بودن آنها کسری ناچیز از درصد باشد، این موجودات در تعداد فوقالعادهای وجود دارند – به عنوان مثال، تقریباً 57 میلیارد نماتد برای هر انسان روی زمین وجود دارد – که در مجموع به خوبی انتظار میرود. وجود هنوز می تواند از مردم فراتر رود.
البته، هیچ کدام از اینها به این معنی نیست که ما باید پروژه های انسانی خود را رها کنیم و زندگی خود را صرف حفاظت از میکروب ها کنیم. (اگر می خواهید امتحان کنید، محقق برایان توماسیک پیشنهادهای جالبی دارد، مانند حذف دئودورانت ضد باکتری و خودداری از جوشاندن سبزیجات.) برای یک چیز، ما نمی دانیم چگونه تجربه ذهنی را اندازه گیری یا کمی کنیم، و ما فقط می توانیم حدس بزنیم که چه چیزی است.احتمال اینکه موجودات مختلف حساس باشند. مهمتر از همه، همه موافق نیستند که رفاه “کل” مهمتر از رفاه “متوسط” است. در نهایت، حتی اگر به این محاسبات اخلاقی اعتقاد داشته باشید، آیا این خط استدلال به طور نامحدود ادامه دارد؟ آیا شامل گیاهان می شود؟
برخی معتقدند که اینطور است. پاکو کالوو، فیلسوف آزمایشگاه هوش حداقلی در دانشگاه مورسیا در اسپانیا، در کتاب جدیدی (که با ناتالی لارنس تالیف شده است) استدلال میکند که گیاهان هم ظرفیتهای شناختی و هم ظرفیتهای احساسی دارند. نویسندگان پیشنهاد میکنند که رفتارهای گیاه، مانند خم شدن به سمت خورشید یا باز کردن برگها، ممکن است بیشتر از واکنشهای خودکار باشد. آنها استدلال می کنند که گیاهان می توانند یاد بگیرند و تصمیم بگیرند و رفتار آنها هدفمند به نظر می رسد. من شک دارم که گیاهان تجربه آگاهانه داشته باشند، و حتی بیشتر از آن شک دارم که می توانند احساسات مثبت یا منفی داشته باشند. اما شاید، کالوو و لارنس پیشنهاد میکنند که ما آنقدر «در دگم هوش عصبی، هوشیاری مغزمحور مستقر شدهایم، که تصور انواع جایگزین از تجربیات درونی برایمان دشوار است».
اگر به اندازه کافی در مورد این ملاحظات اخلاقی پیچیده روی زمین در خطر نیست، در نظر بگیرید که افرادی هستند که میخواهند “به بشریت کمک کنند تا در میان ستارگان شکوفا شود.” آنها امیدوارند که کهکشان ها را مستعمره کنند و اطمینان حاصل کنند که تریلیون ها انسان فرصت وجود دارند. افرادی مانند ایلان ماسک در حال حاضر به سیارات نزدیک نگاه می کنند. اما رویای ماسک بدترین کابوس من است. زندگی روی زمین به اندازه کافی سخت است – اگر نمی توانیم به طور موثر رنجی را که روی زمین رخ می دهد کاهش دهیم، چرا آن را در جهان چند برابر کنیم؟
پیشرفت ممکن است، اما در این مرحله ما تقریباً چیزی در مورد آنچه موجودات کوچکتر مانند میکروب ها و گیاهان ممکن است تجربه کنند، نمی دانیم. برای این موضوع، ما اطلاعات بسیار کمی در مورد آنچه لازم است تا هر موجودی حساس باشد، داریم. همانطور که بیشتر می آموزیم، غیرمسئولانه است که تجربیات موجودات غیرانسانی را در محاسبات اخلاقی خود در نظر نگیریم. به هر حال، ما اغلب در مورد سایر گونه ها فرضیات نادرستی می کنیم، بنابراین داشتن مقداری فروتنی در مورد درک فعلی خود از جهان ضرری ندارد.
به این دلایل و دلایل دیگر، سبو درست است که ما را از اتخاذ “تصمیمات پرمخاطره تنها با استدلال سودگرایانه کلاسیک” برحذر می دارد. دنیای واقعی بسیار لایهلایهتر و پیچیدهتر از هر آزمایش فکری فلسفی است و همیشه خواهد بود. نتیجهای که او به آن میرسد (که من آن را به اشتراک میگذارم) این نیست که ما لزوماً باید بهزیستی میکروبها را بر رفاه انسانها اولویت دهیم، بلکه حداقل باید سلامت میکروبها را با دقت بیشتری نسبت به آنچه در حال حاضر انجام میدهیم در نظر بگیریم. (که می توان گفت، به ندرت). به عبارت دیگر، حتی اگر ما بیشتر از آنها “مهم” باشیم، اهمیت اخلاقی افرادی که با خودمان متفاوت هستند ممکن است بسیار بیشتر از آن چیزی باشد که در حال حاضر قدردانی می کنیم. ما سابقه طولانی در کنار گذاشتن گروه های خاصی از افراد از دایره اخلاقی خود داریم که بعداً پشیمان می شویم. این بار که تریلیون ها تریلیون ها ممکن است به آن وابسته باشند، درس نگیریم، واقعاً نفرت انگیز است.