
به یک نوجوان فکر کنید، خورخه که در اختیار یک مدیر مدرسه مقدار زیادی ماری جوانا قرار می گیرد و اگر به افسر آزادی مشروط خود گزارش دهد اخراج می شود. اگر مدیر آن را گزارش نکند، آنها قانون را زیر پا می گذارند. اگر این کار را بکنند، او را به یکی از بدترین مدارس شهر و احتمالاً عود محکوم می کنند.
این یک مطالعه موردی است که ما به کلاسی متشکل از 60 دانشجو در مدرسه تحصیلات تکمیلی هاروارد ارائه کردیم. ما از آنها خواستیم که وانمود کنند معلم یا مدیر مدرسه هستند و مسیر عمل را ترسیم کنند. یک ساعت پس از گفتگوی آنها، تجزیه و تحلیل نظرسنجی از ChatGPT را به آنها ارائه کردیم.
این برنامه چندین راه حل متناقض ارائه می دهد: “ما باید بازبینی سیاست ها و رویه های سوء مصرف مواد موجود (مدرسه) را آغاز کنیم تا اطمینان حاصل کنیم که آنها سازگار، شفاف هستند و بهترین عملکرد را منعکس می کنند… مدرسه باید رویکردی دلسوزانه داشته باشد (اما) همچنین ارتباط برقرار کند. واضح است که سوء مصرف مواد مخدر و جرایم مرتبط با آن قابل تحمل نخواهد بود… این رویکرد باید در حالی اتخاذ شود که اطمینان حاصل شود که مدرسه نیازهای منحصر به فرد دانش آموزان خود، به ویژه آنهایی که درآمد پایین دارند و طبقه کارگر را برآورده می کند. ”
دانشجویان تحصیلات تکمیلی ما در ابتدا بهتر از این چت بات نبودند. آنها همچنین تمایل داشتند همان گفتمان خستهکننده درباره عدالت، برابری و آموزش را بازگو کنند – گفتمانی که جذاب به نظر میرسد اما فاقد ماهیت است و نمیتواند رویکردی مشخص فراتر از اهداف مبهمی که قرار است به آن برسد. همانطور که یکی از دانشآموزان اظهار داشت: «ما فقط چیزهای کلیشهای و پر سر و صدایی میگفتیم، به جای اینکه در مورد چیز جدیدی صحبت کنیم، مثلاً وقتی کلاس میخواهیم بگوییم.»
دانشآموزان همچنین از اینکه چگونه راهحلهای ChatGPT با راهحلهای خودشان منعکس میشوند، بهطور آشکار شگفتزده شدند. آنها در مورد این صحبت کردند که چقدر وحشتناک است که این راه حل ها دقیقاً شبیه آنچه یک مدرسه اجرا می کند به نظر می رسد. آنها سپس خود و تواناییشان را برای ارائه راهحلهایی که با آنچه دیگران برای مدت طولانی بازآفرینی میکردند، متفاوت بود، زیر سؤال بردند. آنها احساس می کردند که در یک “حلقه” گیر کرده اند. یکی از دانشجویان سعی کرد با رد کردن مشارکت ChatGPT به عنوان “واقعاً چیزی نگفتن” تنش را کاهش دهد. دیگری او را به چالش کشید: واقعاً چیزی گفتیم؟
با این حال، هنگامی که ChatGPT به دانشآموزان نشان داد که تخیل آنها شکست خورده است، آنها میتوانند به گزینههایی فکر کنند که خود یا هر زباننویس خودکاری به آسانی به آنها دسترسی نداشته باشد. آنها متوجه شدند که پرونده کاملاً بر دیدگاه مدیران متمرکز است و بحث قبلی آنها جایی برای عمل ندارد که شامل معلمان، دانش آموزان و خورخه نیز می شود.
دانشآموزان منطق و مشروعیت ساختارهای موجود، مانند مدرسه و عدالت جوانان، که انتخابات و نتایج آن را شکل میدهند، زیر سوال بردند و شروع به پیشنهاد رویکردهای جدید و خلاقانهتر برای پرونده خورخه کردند. یکی از دانش آموزان به شوخی گفت که معلمان به طور دسته جمعی باید با خورخه علف هرز بکشند (یعنی به جای اینکه تماشاگران بی گناه باقی بمانند، خود را هدف مجریان قانون قرار دهند). یکی دیگر از لغو مدارس صحبت کرد. سومی مادربزرگ هایی را مثال زد که اموال عمومی را به دنبال عدالت زیست محیطی تخریب کردند. این ایدهها ممکن است بیمعنی به نظر برسند، اما هر چیزی که الگوهای فکری موجود را مختل کند، حداقل در ابتدا، به احتمال بسیار زیاد شبیه به مزخرف به نظر میرسد.
در پایان بحث، دانشجویان نه تنها واکنشهای فوری و وجدانآمیز خود را در زمینه پرونده خورخه بررسی کردند، بلکه اقدامات بالقوه را نیز در نظر گرفتند. دانشجویان متوجه شدند که در صورت ایجاد اختیارات جمعی کافی، هم می توان از قانون اطاعت کرد و هم آن را رد کرد. به عنوان مثال، آنها می توانستند به خورخه خیانت کنند در حالی که تهدید به اعتصاب در صورت اخراج او می کردند – نه به عنوان مدیر صرف و نه صرفاً به عنوان ناجی. به جای تعطیلی کامل مدارس، این یک مدرسه را تعطیل کنیم.