درواقع، درحال‌حاضر fMRI بهترین ابزاری است که برای اندازه‌گیری فعالیت مغز دراختیار داریم. در این روش، فرد در اسکنر لوله‌مانندی دراز می‌کشد و به محرک‌های مختلف پاسخ می‌دهد. اسکنر تغییر جریان خون مغز را اندازه‌گیری می‌کند که نشانگر افزایش مصرف انرژی در مناطق مختلف مغز است. بخش‌هایی از مغز که خون بیشتری دریافت می‌کنند، در حال مصرف انرژی بیشتری هستند؛ بنابراین، ازنظر عملکردی فعال‌تر هستند.

عمل ساده‌ای مانند باز و بسته کردن دست‌ها یا گفتن چند کلمه به فعالیت بیش از یک‌دهم مغز نیاز دارد. حتی زمانی‌که فکر می‌کنید کاری انجام نمی‌دهید، مغز شما در حال انجام کارهای زیادی ازقبیل کنترل عملکردهایی مانند تنفس و ضربان قلب یا یادآوری فهرست کارهایی است که باید انجام دهید.

یکی از مسائلی که احتمالاً موجب این تفکر شده، نشانگرهای فعالیت پراکنده‌ی مغز است که در اف‌ام‌آرآی مغز انسان مشاهده می‌شود. فرض کنید درون اسکنر اف‌ام‌آرآی قرار دارید و در حال تماشای فیلم هستید. نواحی خاصی از مغز شما (برای مثال قشر بینایی و قشر شنوایی) بسیار فعال‌تر از نواحی دیگر خواهند بود و این فعالیت در تصاویر fMRI به‌شکل لکه‌های رنگی ظاهر خواهد شد.

لکه‌های رنگی نشانگر فعالیت زیاد معمولاً بخش‌های کوچکی از تصویر مغز و کمتر از ۱۰ درصد آن را دربر می‌گیرند و برای مشاهده‌گر عادی ممکن است این‌طور به‌نظر برسد که بقیه‌ی مغز کاری انجام نمی‌دهد. بااین‌حال، این نوع تصویربرداری تفاوت‌های بزرگ در فعالیت منطقه‌ای مغز را آشکار می‌کند، نه هر کاری که مغز در حال انجام‌دادن آن است.

درحالی‌که مغز به مناطق متمایزی تقسیم می‌شود، این ارگان از‌طریق شبکه‌های مختلف عمل می‌کند و هیچ منطقه‌ای به‌تنهایی فعالیت نمی‌کند. شبکه‌ی حالت پیش‌فرض مغز را در نظر بگیرید که شامل چندین منطقه‌ی شناختی است که افکار و تعاملات اجتماعی را پردازش می‌کنند.

مغز ما برای مهارت‌هایی که به‌خوبی با آن‌ها آشنا هستیم، منابع کمتری را به‌کار می‌گیرد. وقتی مهارتی را تمرین می‌کنیم، مغز دچار تغییرات مشهودی می‌شود. برای مثال، بافت مرتبط با نواحی آن مهارت ازنظر فیزیکی بزرگ می‌شود. این رشد ممکن است ناشی از منشعب‌شدن نورون‌ها برای اتصال به نورون‌های مجاور یا نتیجه‌ی افزایش عروق‌زایی باشد که به جریان خون بیشتر کمک کند. در همین حین، هرچه مغز در مهارت بیشتر تمرین کند، کارآمدتر می‌شود و به انرژی کمتری نیاز دارد.

برای درک بهتر موضوع، فعالیت قلب در زمان استراحت را در نظر بگیرید. حتی اگر قلب با حداکثر ظرفیت خود کار نکند، به پمپاژ خون ادامه می‌دهد. به‌همین‌ترتیب، کل مغز و سلول‌های آن حتی در سطح پایه فعال هستند.

شاید منظور از ۱۰ درصد، تعداد سلول‌های مغز باشد که در این صورت هم درست نیست. وقتی سلول‌های عصبی کارکردی ندارند، یا تحلیل می‌روند و می‌میرند یا نواحی مجاور مغز آن‌ها را به‌کار می‌گیرند. این‌طور نیست که سلول‌های مغز بیکار باشند.

ایده‌ی استفاده از ۱۰ درصد مغز ازنظر تکاملی منطقی نیست

مغز ما بخش زیادی از انرژی را مصرف می‌کند. مغز فقط ۲ درصد از وزن بدن را تشکیل می‌دهد؛ اما فقط با زنده‌بودن، حدود ۲۰ درصد از انرژی بدن ما را مصرف می‌کند.

در شرایطی که اندازه‌ی بزرگ مغز برای بقای ما بسیار پرهزینه‌ است و حتی در مواقعی در‌صورت دریافت‌نکردن کمک موجب مرگ مادر در جریان زایمان می‌شود، تکامل پیدا‌کردن برای داشتن مغزی ۱۰ برابر اندازه‌ای که موردنیاز ما است، بسیار عجیب به‌نظر می‌رسد.

سلول‌های گلیال و نورون‌ها

۹۰ درصد از سلول‌های مغز را سلول‌های گلیال تشکیل می‌دهند. سلول‌های گلیال سلول‌های پشتیبان، یعنی همان ماده‌ی سفید مغز هستند که حمایت تغذیه‌ای و فیزیکی را برای ۱۰ درصد دیگر سلول‌ها، یعنی نورون‌ها، فراهم می‌کنند که ماده‌ی خاکستری مغز را تشکیل می‌دهند.