اگر مخاطبان بسیار تحصیلکرده آندریسن واقعاً اشتباه کارگری را باور کنند، تعجب میکنم، اما او به هر حال با معرفی مفهوم رشد بهرهوری – گویی برای خوانندگانش تازگی دارد – آن را از بین میبرد. او استدلال میکند که وقتی فناوری باعث بهرهوری شرکتها میشود، آنها پسانداز را به شکل قیمتهای پایینتر به مشتریان خود منتقل میکنند، که باعث میشود مردم پول بیشتری برای خرید چیزهای بیشتر داشته باشند، که باعث افزایش تقاضا، که تولید را افزایش میدهد. یک چرخه رشد مطلوب است. حتی بهتر از آن، از آنجایی که فناوری باعث بهرهوری کارگران میشود، کارفرمایان آنها حقوق بیشتری به آنها میدهند، بنابراین آنها حتی بیشتر برای خرج کردن دارند، بنابراین رشد دو برابر میشود.
این استدلال اشکالات زیادی دارد. زمانی که شرکتها بهرهوری بیشتری میکنند، پسانداز را به مشتریان منتقل نمیکنند، مگر اینکه توسط رقابت یا مقررات مجبور شوند. رقابت و مقررات در بسیاری از مکانها و در بسیاری از صنایع ضعیف است، بهویژه جایی که شرکتها بزرگتر و مسلطتر میشوند – به فروشگاههای بزرگ در شهرهایی که فروشگاههای محلی در حال بسته شدن هستند فکر کنید. (و اینطور نیست که آندریسن از این موضوع آگاه نباشد. “زمان ساخت” او در برابر “نیروهایی که رقابت در بازار را مهار می کنند” مانند انحصارطلبی ها و تسخیر نظارتی مخالفت می کند.)
همچنین، احتمال بیشتری وجود دارد که شرکتهای بزرگ نسبت به شرکتهای کوچکتر، هم منابع فنی برای پیادهسازی هوش مصنوعی داشته باشند و هم از مزایای آن بهرهمند شوند – هوش مصنوعی در نهایت زمانی مفیدتر است که حجم زیادی از دادهها برای پردازش وجود داشته باشد. بنابراین، هوش مصنوعی حتی ممکن است رقابت را کاهش دهد و صاحبان شرکتهایی را که از آن استفاده میکنند، بدون کاهش قیمتها برای مشتریانشان غنی کند.
سپس تا زمانی که فناوری می تواند انجام دهد شرکت ها مولد تر، او فقط گاهی اوقات فردی است کارگران بهره وری بیشتر (به اصطلاح بهره وری حاشیه ای). در موارد دیگر، به سادگی به شرکتها اجازه میدهد تا برخی از کارها را خودکار کرده و افراد کمتری را استخدام کنند. کتاب دارون عجم اوغلو و سایمون جانسون قدرت و پیشرفتیک راهنمای طولانی اما ارزشمند برای درک اینکه دقیقاً چگونه فناوری بر مشاغل در گذشته تأثیر گذاشته است، این را «بسیار اتوماسیون» می نامد.
به عنوان مثال، کیوسک های خود را در سوپرمارکت ها در نظر بگیرید. این باعث نمیشود سایر صندوقداران بازدهی بیشتری داشته باشند، و همچنین به سوپرمارکت کمک نمیکند تا خریداران بیشتری را جذب کند یا کالاهای بیشتری بفروشد. آنها به سادگی به او اجازه اخراج برخی از کارمندان را می دهند. انبوهی از پیشرفت های تکنولوژیکی من میتوانم بهره وری نهایی را بهبود می بخشد، اما – کتاب استدلال می کند – آنها را انجام می دهند انجام دادن این بستگی به نحوه تصمیم گیری شرکت ها برای اجرای آنها دارد. برخی از کاربردها توانایی های کارگر را بهبود می بخشد. دیگران، مانند به اصطلاح اتوماسیون، تنها نتیجه کلی را بهبود می بخشند. و یک شرکت اغلب تنها در صورتی اولی را انتخاب می کند که کارگران یا قانون آن را مجبور به انجام آن کند. (در پادکست ما صحبت های Acemoglu را در مورد آن با من بشنوید آینده خوبی داشته باشید.)
نگرانی واقعی در مورد هوش مصنوعی و مشاغل، که آندرسن کاملاً نادیده می گیرد، این است که در حالی که بسیاری از افراد به سرعت شغل خود را از دست می دهند، انواع مشاغل جدید – در صنایع و بازارهای جدید ایجاد شده توسط هوش مصنوعی – به زمان بیشتری برای ظهور نیاز دارد و برای بسیاری از کارگران، بازآموزی دشوار یا در دسترس نخواهد بود. و این نیز با هر فاجعه بزرگ تکنولوژیکی تاکنون اتفاق افتاده است.
وقتی ثروتمندان ثروتمندتر می شوند
یکی دیگر از چیزهایی که Andreessen از شما می خواهد باور کنید این است که هوش مصنوعی منجر به “نابرابری فلج کننده” نمی شود. بار دیگر، این چیزی شبیه یک مرد کاهی است – نابرابری نباید فلج کننده باشد تا بدتر از امروز باشد. به طرز عجیبی، آندریسن تا حدودی استدلال خود را در اینجا رد می کند. او می گوید که فناوری منجر به نابرابری نمی شود زیرا مخترع یک فناوری انگیزه ای دارد تا آن را در اختیار هر چه بیشتر مردم قرار دهد. او به عنوان یک “نمونه کلاسیک” از طرح ایلان ماسک برای تبدیل تسلا از یک برند لوکس به یک خودروی بازار انبوه نام برد که به گفته وی، ماسک را به “ثروتمندترین مرد جهان” تبدیل کرد.
با این حال، از آنجایی که ماسک با آوردن تسلا به تودهها به ثروتمندترین مرد جهان تبدیل شد و بسیاری از فناوریهای دیگر نیز به جریان اصلی رفتند، در 30 سال گذشته شاهد افزایش آهسته اما پیوسته در نابرابری درآمد در ایالات متحده بودهایم. به نوعی به نظر نمی رسد که این استدلالی علیه فناوری که به نابرابری دامن می زند.
چیزهای خوب
اکنون به چیزهای معقول در اثر Andreessen می رسیم. آندرسن حق دارد این ایده را رد کند که هوش مصنوعی فوق هوشمند بشریت را نابود خواهد کرد. او این را تنها آخرین تکرار یک الگوی رفتاری قدیمی فرهنگی درباره مخلوقات انسانی (پرومته، گولم، فرانکنشتاین) میداند و اشاره میکند که این ایده که هوش مصنوعی حتی میتواند تصميم گرفتن کشتن همه ما یک “اشتباه صاف” است – هوش مصنوعی قرار است ذهن خودش را داشته باشد. او میگوید، بلکه هوش مصنوعی «کد ریاضی است – رایانههایی که توسط انسان ساخته شده، متعلق به انسان است، توسط انسان استفاده میشود و توسط انسان کنترل میشود».
این کاملا درست است، یک پادزهر خوشایند برای هشدارهای آخرالزمانی امثال الیزر یودکوفسکی – و کاملاً با ادعای فوق الذکر آندریسن در تضاد است که با دادن یک “مربی هوش مصنوعی” به همه افراد به طور خودکار جهان را به مکانی بهتر تبدیل می کند. همانطور که قبلاً گفتم: اگر انسانها هوش مصنوعی ایجاد کنند، مالکیت کنند، از آن استفاده کنند و کنترل کنند، دقیقاً همان کاری را که میخواهند با آن انجام میدهند، و این ممکن است شامل سرخ کردن سیاره به شکل ترد باشد.