در وضعیت فعلی میتوانیم در تمام جهتها تقریبا ۴۶٫۱ میلیارد سال نوری را ببینیم و ۱۷ میلیون سال نوری جابهجایی از موقعیت فعلی تنها برابر است با ۰٫۰۳۷ درصد شعاع جهان؛ اما بر اساس حقیقتی واضحتر، فقط ما در نزدیکی مرکز جهان قرار نداریم، بلکه هر ناظری در کهکشان میتواند به این نتیجه برسد که در مرکز جهان یا نزدیک به آن قرار دارد. صرفنظر از اینکه در کدام نقطه از جهان هستیم، میدانیم فاصلهی قابل توجهی از بیگبنگ داریم.
هرچیزی که میبینید مربوط به زمانی است که نور سفر خود را آغاز کرده است و در طول مسیر بر اثر حرکت نسبی که نسبت به خود مشاهده میکنید و همچنین انبساط جهان، دچار انتقال طیفی شده است. بر اساس محل زندگی شاهد یک دو قطبی در تابش پسزمینه کیهانی هستیم که متناظر است با حرکت صدها یا حتی هزاران کیلومتر بر ثانیه در یک جهت مشخص. با جستجوی قطعهی گمشده به جهانی میرسیم که از زاویهی دید ما و در تمام جهتها یکپارچه به نظر میرسد.
مدت زمانی که از بیگبنگ میگذرد و فواصلی که میتوانیم مشاهده کنیم، محدود است. بخشی از جهان که میتوانیم به آن دسترسی داشته باشیم، تنها جزء کوچکی از کل چیزی است که آن بیرون وجود دارد. جهان ممکن است بزرگ باشد، ممکن است روی خودش برگشته باشد یا امکان دارد بینهایت باشد؛ نمیدانیم.
تنها از یک چیز آن هم انبساط جهان مطمئن هستیم. تابشهایی که از جهان عبور میکنند، به طول موجهای بلندتر کشیده میشوند، تراکم کمتری پیدا میکنند و به این ترتیب، گذشتهی اجرام دوردست بر ما ظاهر میشود. اینکه «مرکز جهان کجا است؟» پرسشی عمیق است؛ اما پاسخ واقعی که هیچ مرکزی وجود ندارد، شاید عمیقترین نتیجهگیری ممکن باشد.