در مورد گذشته من چندین ماه است که هر شب با گوش دادن به زنی به نام تری – یا کسی شبیه او – خوابم می برد. حوالی نیمه‌شب به رختخواب می‌روم، یک برنامه سلامت اختصاصی را در تلفنم باز می‌کنم، روی بخش «هیپنوتیزم خواب» ضربه می‌زنم و بی‌خیال یکی از صدها آهنگ موجود را انتخاب می‌کنم. سپس گوشیم را رو به پایین روی بالشم، درست کنار سرم قرار می دهم و روی صدای گوشم تمرکز می کنم. من اغلب قبل از اینکه ضبط تمام شود از آنجا دور می شوم. سالهاست به این خوبی نخوابیده ام

من نمی دانم تری کیست. بیوگرافی او او را به عنوان یک مربی هیپنوتیزم درمانی و NLP معرفی می کند. بر اساس تحقیقات کمی، NLP مخفف چیزی به نام برنامه‌ریزی عصبی-زبانی است، یک روش شبه علمی برای آموزش هیپنوتیزم در جایی بین مربیگری زندگی و تفکر جادویی. شب‌های دیگر دوروتی را انتخاب می‌کنم، «روان‌درمانگر و معلم مدیتیشن دارای مجوز» یا آنایس، «مربی هوشیاری عصبی». از نقطه نظر علمی، شواهد زیادی مبنی بر اینکه این روش ها در مقابله با بی خوابی موثر بوده اند، پیدا نکرده ام. قطعات کیچ هستند – معمولاً در پس‌زمینه زنگ‌ها یا صدای ملایم باران تنظیم می‌شوند – و زمزمه‌های زمزمه‌شده‌ای که در نور روز به آنها گوش می‌دهم احمقانه به نظر می‌رسند.

من اهمیتی نمی دهم برنامه کار می کند. این صداهای بی‌جسم، دوره‌ای انتقالی را فراهم می‌کنند که به شدت مورد نیاز است – از روز به شب، از زبان به سکوت، از اجتماعی به تنهایی. و شاید مهمتر از همه، آنها من را از خواب سنگین فناوری راحت می کنند. طنز این است که این انتقال خواب ممکن است از جانب تلفن من. در همان لحظه ای که برای استراحت لازم بود از او جدا شوم بیشتر و بیشتر با او ازدواج کردم. این شاید یک تناقض شایسته معلمان بزرگ مراقبه باشد که به شما می گویند برای رسیدن به آرامش، باید از تلاش برای رسیدن به آن دست بکشید.

هر دکتر، هر کسی وب سایت، هر فرد تصادفی در خیابان به شما خواهد گفت که اولین خط دفاع در برابر شب های بی خوابی، ایجاد یک روال آرام بخش شبانه است. در اصطلاح حرفه ای به این می گویند «بهداشت خواب». قوانین اولیه بهداشت خواب عبارتند از: برنامه های دقیق زمان خواب و بیداری. قطع کافئین، الکل و غذا قبل از خواب؛ و در شب از تمام صفحه ها اجرا می شود.

بهداشت یک کلمه نشانگر است تصادفی نیست که پیشینیان این قوانین در عصر ویکتوریا به عنوان بخشی از پاسخ پیوریتن به مداخلات تکنولوژیکی “غیرطبیعی” درک شده در زندگی روزمره، مانند تلگراف، رادیو و روشنایی الکتریکی، اختراع شدند، که مقصر جدید شناخته شدند. اپیدمی” بی خوابی در طبقات بالاتر. در طول یک قرن و نیم گذشته، این فناوری‌های مختل کننده خواب در یک شی گرانبها، کفرآمیز و همه‌گیر ترکیب شده‌اند که در کف دست من جای می‌گیرد. شیئی که من اجباراً برای به‌روزرسانی بررسی می‌کنم. شیئی که صدای کارفرمایان و عزیزانم (و اکنون هیپنوتیزورهای من) را به گوش من منتقل می کند. چیزی که وقتی در خیابان قدم می زنم در جیب کتم می زنم. تأسیساتی که تقریباً غیرممکن است خودم را متقاعد کنم که ساعت 10 شب خاموش کنم.

من تا زمانی که یادم می‌آید بدخواب بودم و در چند سال گذشته یک خواب بسیار وحشتناک بودم. من جستجوی معمولی را برای راه حل ها دنبال کردم: مطالعات خواب، انواع مختلف درمان، ده ها دارو. رژیم غذایی ام را تغییر دادم، تا حد خستگی ورزش کردم، مشتی آدامس ملاتونین جویدم. اما در تجربه من، پزشکان خواب و متخصصان سلامتی به ویژه به صفحه نمایش وسواس دارند، که گویا است. پیامی که دریافت کردم این است که تمام دلایل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی که باعث می شود من هم خسته و هم ناتوان هستم بخوابم را می توان با یک رویکرد سختگیرانه تر خود تحمیلی به نمایشگرها برطرف کرد. آنها اصرار می کنند تلفن خود را در یک جعبه قرار دهید. برنامه ای را نصب کنید که سایر برنامه های شما را خاموش کند. یک پاسخ خودکار بنویسید. مرزها را تعیین کنید. خویشتن داری داشته باشید!

برای یک بی خواب واقعی، این نکات و ترفندها ممکن است مانند یک شوخی بی رحمانه به نظر برسد. از r/insomnia subreddit: “شما فکر می کنید افراد عادی باید تلفن های خود را در اتاق دیگری بگذارند، 20 دقیقه مطالعه کنند، هرگز قهوه ننوشند، مرطوب کننده بخورند، 20 دقیقه به موسیقی آرامش بخش گوش کنند، حمام آب گرم بگیرند، بدون صفحه نمایش بعد از ساعت 8 شب. فقط برای خواب؟ لعنت به مبلغان بهداشت خواب یا: «بی خوابی. سنگین. با من در مورد بهداشت خواب صحبت نکنید، این یک اورژانس است.

علاوه بر نگرانی غالباً قابل توجیه در مورد تأثیرات اتصال بر سلامتی، از نور زیاد در شب گرفته تا گردن فنی، بقایای یک اضطراب عمیق فرهنگی در مورد آنچه طبیعی است که به وحشت اخلاقی ویکتوریایی‌های بورژوا برمی‌گردد را نیز تشخیص می‌دهم. تصور می‌شود که تلفن یک شیء مصنوعی است که ما را مجبور می‌کند برخلاف طبیعت خود زندگی کنیم – گویی وجودی خالص و دست‌نخورده بدون فناوری برای بازگشت وجود دارد. اگر فقط می توانستم از چنگ خفه کننده صفحه فرار کنم، مجبور بودم باور کنم، نظرم را عوض می کردم. می توانستم با بدنم ارتباط برقرار کنم، می توانستم سرعتم را کم کنم، می توانستم استراحت کنم.