از زاخاری روزنتال، مدیر مرکز میسوفونیا و تنظیم عاطفی در دانشگاه دوک، نکاتی در مورد اینکه چگونه خود را از دستگاه های حذف کننده صدا دور کنید، پرسیدم. او توصیه کرد که موقعیت هایی را که در آن فرد حساسیت صوتی را تجربه می کند، ارزیابی کنید تا مشخص شود که کدام یک ممکن است منجر به واکنش منفی خاص مانند طغیان خشم شوند. برای مثال، اگر میدانید نشستن در کنار نوزادی که در حال گریه کردن در هواپیما است، احتمالاً منجر به فروپاشی عمومی میشود، ممکن است وقتی میشنوید که کودکی در حال آماده شدن برای بلند شدن است، هدفون خود را در آن قرار دهید. اما اگر وضعیت وخیم نیست، می توانید سعی کنید با شروع مکالمه با فرد کنارتان، حواس خود را پرت کنید، یا صندلی خود را عوض کنید، یا فعالیت دیگری برای حفظ توجه خود پیدا کنید.
گرگوری، از آکسفورد، که روانشناس بالینی نیز هست، اغلب بیمارانی را که با میسوفونیا یا حساسیت به صدا دست و پنجه نرم میکنند، تشویق میکند تا «عمل مخالف» را تمرین کنند: مجبور کنید خود را برعکس آنچه احساساتتان به شما میگویند انجام دهید. یکی از راه های انجام این کار با نویز این است که تصور کنید صدا از چیز دیگری می آید که شما را آزار نمی دهد. یکی دیگر از اقدامات متضاد می تواند لبخند زدن گرم به مجرم باشد.
من این را با دمنده برگ امتحان کردم. من یک پیشینه احتمالی را برای دمنده تصور کردم که در آن به شدت بیمار بود و در سپیده دم مجبور بود برگها را باد بزند – اگرچه هر وقت از پنجرههایم به او نگاه میکنم، مثل یک غرغره، به نظر میرسد که او هرگز برگهایی برای دمیدن ندارد – بنابراین کارفرمایش این کار را نکرد. برای پیدا کردن دلیلی برای رها کردن او به عنوان یک کارمند بیکار شده مزمن، این باعث شد احساس کنم به این مرد نزدیک هستم. وقتی قدرت سناریوی اول از بین رفت، احتمال دیگری را تصور کردم و احتمال دیگری. من می فهمم که به این می گویند “همدردی”. من شروع به لذت بردن از صدای دمنده برگ نکردم، اما برایم کمتر توهین آمیز شد.
برعکس، یک ابزار جداگانه دارد که با من طنین انداز می شود: می تواند باعث شود در مواجهه با سر و صدا احساس کنترل بیشتری داشته باشیم. به عنوان یک الاغ افراطی، مدتهاست که احساس میکنم توانایی و مسئولیت بزرگی برای جلوگیری از سقوط دنیای اطرافم به سمت هرج و مرج را احساس میکنم. من این کار را با ظاهری خشن انجام می دهم. وقتی با واگن قطار آرام تماس می گیری، من هستم که با چشمانم پشتت را سوراخ می کنم. من اغلب احساس می کنم که اگر من انجام ندهید به مجرم خیره شو، اتفاقی خواهد افتاد: صداساز با انفعال من جسورتر می شود و صدا غیر قابل تحمل تر می شود.
اما یک جنگجوی خودروی خاموش بودن نیز شرم آور است. تلاش برای سرکوب کردن میل به خیره شدن – دانستن اینکه بعد از تسلیم شدن فقط مثل یک پلیس با صدای بلند احساس می کنم – فقط اوضاع را بدتر می کند. پس همانجا می نشینم، چشمانم تکان می خورد، بین ترسی غیرمنطقی اما قدرتمند از تشدید عصبانیت و ترس از اینکه کارن جیغ می کشد، دویده شده ام. انجام برعکس، نیازی به تلاش برای نادیده گرفتن صدایی ندارد، که غیرممکن است. در عوض، من به طور ضمنی اجازه می دهم که صدا وجود داشته باشد. من هنوز می توانم رئیس باشم.
اصرار من به رفتار دنیای اطراف من پایدارترین علامت رفتاری انزوا است. اما حتی اگر همسایهام در بیشتر سال 2020 با من برخورد نمیکرد، فکر میکنم همهگیری هنوز هم تمایل من برای از بین بردن صدا را تشدید میکرد. صداهای افراد دیگری که در زندگی آنها زندگی می کنند باید در خلال انزوای اجباری آرامش بخش باشد. در عوض، آنها یادآوری شدند که افراد دیگر، شاید مسری، همیشه در این نزدیکی هستند. همه چیز خارج از جوامع و محیط نزدیک ما به یک تهدید تبدیل شد و هرکسی راه های خاص خود را برای منزوی کردن خود داشت. برخی از ما مواد غذایی و بسته های دریافتی را ضدعفونی کردیم. برخی از ما صداهای دریافتی را استریل کردیم. ارزیابی رسانههای اجتماعی در لندن در سال 2021 نشان داد که توییتهایی که از سر و صدا شکایت میکنند در طول قرنطینه بیش از دو برابر شده است (مطالعه دیگری از نتایج حمایت میکند). و در ایالات متحده، طرفداران در توییتر از فرشتگان آبی شکایت کردند، که غرش فیکوس تکان دهنده آنها همیشه یکی از هیجان انگیزترین صداهای تابستان برای من بوده است. هر صدایی حس شکننده کنترل ما را مختل می کند.
یادگیری تحمل سر و صدا و دردسر به طور کلی بخشی از فرآیند طولانی خروج از پناهگاهی است که در بدترین ماههای همهگیری در اطراف خودم ساختهام. من با پخش صداهای بیشتری آزمایش کردم. سعی می کنم هفته ای یک یا دو بار بدون هدفون بدوم. گاهی اوقات من در کنار یک نهر می دوم و صدای غرغر آن زیبا و تابستانی است و کمتر از صدای نهر که نویسلی ارائه می دهد تکرار می شود. در ماه مه، در سفری به تگزاس غربی (جایی که صادقانه بگویم، به هر حال صدایی در آن وجود نداشت) عمداً دستگاه نویز سفید نوزاد را در خانه رها کردم و صبحانه را با آن نخوردم. من سعی می کنم روی پرندگان صبحگاهی، باد در درختان و دیگر لذت های جنگل تمرکز کنم.
من دوست دارم بدون نیاز به توهم کنترل بر اطرافم زندگی کنم – مثل مردی با لوله ای بادی در نسیم می رقصم. متأسفانه، شما نمی توانید خود را مجبور کنید که یک شخصیت کاملاً جدید پیدا کنید. اما شما می توانید هدفون خود را بردارید.